سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 220669




شاید منتظر




گاهی خیال میکنیم حتما فریب خوردن و ضرر دیدن یعنی مال مارا ببرند. نه!

گاهی سی سال خیال میکنیم آدم خوبی هستیم و تن به اصلاح نمیدهیم.

سقوط تدریجی ادم ها از مسایلی که شیطان براش برنامه ریزی میکنه

گاهی خود فرد هم متوجه این مساله نیست و عمری کارهای خودش رو

به کمک شیطان  توجیه میکند شیطان هم همه کارها را برایش زیبا نشان میدهد

و به مثل پدر و مادری که فرزندشان بزرگ میشود

و متوجه این بزرگ شدن نیستند ما هم گاهی متوجه این سقوط تدریجی نیستیم.


[أَللَّهُمَّ إنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَـاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَکَیْدِهِ وَمَکَائِدِهِ،

وَمِنَ الثِّقَةِ بِأَمَـانِیِّهِ وَمَوَاعِیدِهِ وَغُرُورِهِ وَمَصَائِدِهِ]

خدایا ! ‌از‌ وسوسه هاى شیطان رانده شده

‌و‌ حیله ‌و‌ مکرهاى ‌او‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌به‌ دروغ ‌ها‌ ‌و‌ وعده ‌ها‌ ‌و‌ فریب ‌ها‌ ‌و‌ دام هاى ‌او‌ اعتماد کنیم ،

‌به‌ ‌تو‌ پناه ‌مى‌ بریم

"صحیفه سجادیه"

 

پ.ن:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها...




موضوع مطلب :


یکشنبه 96 خرداد 14 :: 10:39 صبح ::  نویسنده : منتظر

یک داستانی رو رهبر_انقلاب از مولوی نقل میکنه که خلاصه اش اینه:

تو شهری که هم مسلمونا و مسیحیا درش زندگی می‌کردن مؤذّن بدصدایی وارد محلّه‌ی

مسلمونا شد و چند وعده اذان گفت.

اون خیلی اذان را بد می‌گفت. یک روز مرد مسیحی از محلّه‌ای دیگر به محلّه‌ی مسلمونا

اومد و گفت: این مؤذّن شما کجاست؟

گفتند: چکارش داری؟

گفت: می‌خوام ازش تشکّر کنم که یک مشکل بزرگو حل کرد

راهنماییش کردن و آخر سر اون مؤذّنو پیدا کرد؛ شروع کرد ازش تشکر کردن

مؤذّن گفت: چرا ازم تشکّر می‌کنی؟

مسیحیه گفت: تو حقّی به گردن من داری که هیچکی همچین حقّی به گردن من نداره

و جریان از این قراره که:

من دختر جوونی تو خونه دارم. مدّتی بود این دختر جوون محبّت اسلام به دلش افتاده

بود و میخواست مسلمون شه هرکار کردیم به کلیسا بیاد نمی اومد و تو مراسم ما

شرکت نمی کرد و به عقاید مون بی اعتنایی می کرد. ما تو کارش مونده بودیم

دوسه روز پیش که تو اذان گفتی صدای تو رو این دختره شنید و گفت: این چیه؟

این صدای وحشتناک از کجاست؟

گفتیم: اذان مسلمانهاست.

از آن موقع ما راحت شدیم و کلا محبت اسلام از دل این دختره رفت و حالا هم برگشته

و داره زندگی عادی خودش رو می کنه و به کلیسا میاد و مراسم را انجام می ده و ما این رو مدیون تو ایم

رهبری بعد نقل این داستان میگن که:

بارها من به خودم و به دوستانم گفته ام: ما آن مؤذن بدصدا نباشیم که عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانیم

و به استفهام عظیم که در دنیا برای معرفت اسلام به وجود آمده است با منکر و زشتی پاسخ بدهیم.

این وظیفه ماست. چه کسی در دنیا چنین مسئولیتی دارد؟!


 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 96 فروردین 3 :: 11:20 صبح ::  نویسنده : منتظر

یک نکته ای دقت شود در رابطه با بدعهدی امریکا در رابطه با برجام 

برخی این مساله رو در حد دعواهای حزبی و سیاسی بین دوجناح

پایین می اورند و از شکست آقای روحانی و تیمش در این رابطه خوشحال اند

در رابطه با مساله برجام نبایستی نگاه حزبی و جناحی بر مساله ملی غلبه کند 

برخی متاسفانه برایشان شکست و ضایع شدن آقای روحانی بر منافع ملی

ارجحیت دارد،قطعا به نوع تفکر آقای روحانی و تیمش از دید من خیلی انتقاد وارده

و بارها خودم از برجام و نوع تفکر جناب روحانی بسیار انتقاد کرده ام 

این خیلی مهمه که ما این را بفهمیم که مسائل ملی از رقابت‌های حزبی بزرگتر

هست همگی‌ در یک کشتی نشسته ایم و اگر اختلاف با هم داریم،

از غرق شدن کشتی نباید خوشحالی‌ بشیم این مساله رو من در دوره

قبل ریاست جمهوری هم میدیدم و بخشی از جامعه از شکست برنامه‌های

دولت آقای احمدی_نژاد شادمانی می‌‌کردن و این خیلی بده

شما اینو در نظر بگیرین الان برنامه هسته ای ایران عقب گرد کرده است.

سانترفیوژها وارد انبار شده و راکتور اراک هم رو به عقب رفته،زحمت جوانان

هدر رفته و در این راه شهید دادیم ؛حالا سوالی که از وجدان خودمون باید

کنیم این است که اگر برجام شکست بخورد، این عقب گردها بدون نتیجه

مثبت و منافع ولو حداقلی برای کشور جای ناراحتی نداره؟

من هم معتقدم که بار دیگر غلط بودن استراتژی سازش و تسلیم در برابر

ظالم مستکبر و نوع تفکر حاکم بر بخشی از مسئولین اثبات شد

نوع تفکری که معتقده تجربه‌های تاریخی ملت ایران از قراردادهایی مانند

دارسی و 1919 اشتباه بوده و میشه با غرب به توافقی برد ، برد دست پیدا کرد

و این غربیا نیستن که زیاده‌خواهی می‌‌کنن بلکه این ما هستیم که غرب

رو تحریک می‌کنیم و غرب تمدنی قابل اعتماده که احترام و اعتماد متقابل

رو می‌فهمه و با امریکا به عنوان کدخدای جهان غرب ، می‌توان به تعاملی منصفانه رسید

نوع تفکری که به دشمنی غرب با ایران معتقد نیست بلکه اون رو یک رقیب

اقتصادی، سیاسی و در بسیاری موارد یک شریک میدونه؛ و حداقل در

عمل اعتقادی به گرگ و میش بودن رابطه ایران و امریکا نداره و معتقده

میشه با لبخند زدن سوء تفاهمات رو حل کرد و باهم به تعامل رسید

نوع تفکری که تنها راه ملت ایران دو این میدونه که دست به تنش‌زدایی

با امریکا بزنه و پسری خوب در جامعه جهانی باشه تا به منافعش برسه. 

نوع تفکری که معتقده دشمنی با غرب تنها یک شعار توخالیه  و اعتقاد

داره تو سیاست خارجی نباید  از آرمان‌ها صحبت کرد.


پ ن :

ثابت شدن این تفکر غلط بایستی ابزاری بشود

برای عبرت و درس گرفتن مردم نه ایجاد تفرقه...


 




موضوع مطلب :


دوشنبه 95 آذر 15 :: 10:13 عصر ::  نویسنده : منتظر

بعد از آن روز که شهید حمید باکری رزمندگان را بعد از روزگار جنگ به سه دست تقسیم کرد...

فهمیدیم باید دسته ی دیگری هم کنار آن سه دسته اضافه کرد...

گاهی می توان ناملایمات را دید...

زخم زبان ها را شنید...خون دل ها خورد...زجرها کشید...

دم از حق زد ...ولی نبرید ... ولی دق نکرد ...

انسان می تواند جوانی از تبار نسل سوم باشد ... جنگ را ندیده باشد ...

اما در دسته سوم معروف باکری جای بگیرد...

گاز خردل نخورده ... شیمیایی شود ...

و قلبش گلوله نخورده ... مجروح ...

 

پ.ن::

در زمان غیبت به کسی منتظر می گویند که منتطر شهادت باشد.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 95 اردیبهشت 9 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : منتظر

این روزا در فضای مجازی کلی عکس و متن برای روز مرد دیدم...

خانمی که کیکی به شکل جوراب درست کرده بود...

دسته گلی از جوراب...

جملاتی مثل جوراب پاره هاتو تحمل کن روز مرد نزدیکه همسرم و ....

در ظاهر شاید تمام این ها شوخی به نظر برسند....

اما....در اصل کلمه به کلمه با تزویر و از روی سیاست انتخاب شده اند...

تو این زمانه مرد بودن جرات میخواد...

که برای رفاه حال زن و بچه صبح زود بزنی بیرون و تو تاریکی شب برگردی...

مردهای این دوره زمانه جوانی و زندگی کردن را فراموش کرده اند...

فشار مخارج و مسئولیت زندگی،

بی سرو صدا دونه دونه موهای تیره شونو و سفید می کنه...

راستی خانما تا حالا همسراتون از آرزوهاشون براتون گفتن؟؟

بی انصافیه که این همه گذشت و تلاش را در قالب شوخی های باب شده قرار بدیم

و مظلومیت و تلاش این بخش از هستی رو نبینیم...

بانو، گاهی نگاهی به دست های همسرت بینداز

و به خطو طی که در اطراف چشم ها و پیشانی همسرت داره عمیق میشه...

گاهی به جای اینکه همیشه تو آغاز کننده باشی سکوت کن

و اجازه بده که لحظاتی او گوینده باشد و از خودش بگوید...

بانو گاهی عکساشو ازروز آشنایی تا حالا کنار هم بچین

و باور کن فقط تو جوانیتو تو این خونه نذاشتی...

بانو، همسرتو با ورزشکارای حرفه ای که ساعتها وقت میذارن

و با برنامه ریزی غذایی و ورزشی به هیکل ایده آل تو می رسند مقایسه نکن....

و مرتب تلاششو در ترازو قرار نده و با عرضه بودن و نبودنش رو

با کمتر و بیشتر داشتن دارائی هایش قیاس نکن...

سعیش رو ببین و تغییراتش رو به خاطر تو و زندگی مشاهده کن...

بانو، باور کن که جهان هرگز به صلح نمی رسد

اگر ما غرق مظلومیت خودمان باشیم....

تربیت کامل نمیشه اگر که یاد نگیریم که

تمسخر مردان و زنان در حقیقت تمسخر بخش مهمی از خودمان است...

کاش به جای هدیه دادنها و گرفتن ها زمانی رو صرف شنیدن بدون قضاوت کنیم...

اصلا فکر کردیم که چرا این همه هدیه که این روزا رد و بدل میشه

نتونسته عشق رو در جامعه بیشتر کنه؟

بانو بیا امسال کنار هر هدیه ای که برای همسرت تهیه کردی

تو یه کاغذ حداقل بیست ویژگی همسرت رو هم بنویس

و ازاو به خاطر این ویژگی هاش تشکر کن....

مطمئن باش نتایج شگفت آوری رو در وجود خودت و اون خواهی دید...

یادمان باشد بین ما شکر گزاری برای داشته هایمان و حسرت نخوردن

برای مرغ همسایه بسیار بی رنگ شده است....

یادمان باشد بین ما سپاسگذاری و مشاهده ی همه جانبه ی افراد خیلی کم شده است

و نوشته ی تو سپاسگذاری بزرگی خواهد بود برای جهان هستی....


 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 95 اردیبهشت 1 :: 12:47 عصر ::  نویسنده : منتظر

یادم باشد فرزندم که به مدرسه رفت در کنار آموزش سیر تشریعی دنیا که مدرسه

به او خواهد آموخت،سیر تکوینی دنیا را هم به او یاد بدهم.مثلا آنجا که کتابهای علوم

و جغرافیا چرخه باران را در طبیعت بهاو می آموزند...به او خواهم گفت که مهره اصلی

این چرخه چیزی ورای همه ی اینهاست...

و آن است که حضرتش فرمود:

بکم- ینزل -الغیث

بواسطه ی شما اهل بیت است که باران می بارد...


پ.ن:

پرورش بر آموزش مقدم است

"یزکیهم و یعلمهم الکتاب"

وقتی جای خالی معرفت شناسی اهل بیت در میان

انبوه دروس خشک و بی روح مدارس ما به خوبی حس می شود.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 95 فروردین 19 :: 11:29 صبح ::  نویسنده : منتظر

یک نفر باید باشد که بدون هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی....

تمام حرفهایی که دارد در درونت آرام آرام می گندد با به زبان بیاوری...

از آن حرفهایی که شبها موقع خواب

به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند....

و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند...

حرفهایی که وسط قهقه هم یادشان بیفتی لال می شوی...

یک نفری که وقتی تو دهن باز کردی،

نگوید: آره می دانم....

اصلا یک نفر باشد که انگار هیچ چیز نمی داند....

یک نفر که انگار تجربه هیچ چیز را نداشته باشد

و مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد...

یک نفر که فقط گوش کند... و برایت فتوی ابوموسی اشعری صادر نکند ....!!!

یک نفر که بداند این چیزها جواب منطقی ندارد، اصلا منطق در برابر این چیزها بیچاره است...

خیلی آدمها حرف می زنند صرفا برای اینکه درونشان آرام بگیرد...

بعضی ها درونشان روی کمریند زلزله است،

حرف می زنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند...

حرف زدن گاهی مسکن است، آدمها گاهی حرف می زنند

نه برای اینکه چیزی بشنوند و نه برای اینکه کمک بخواهند...

حرف می زنند تا ویران نشنوند...تا آرام بگیرند...

درست مانند کسی که خود می داند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرد....

 

پ.ن::

حرف بزن، ابر مرا باز کن

دیر زمانی است که بارانی ام...




موضوع مطلب :


پنج شنبه 94 اسفند 20 :: 10:48 صبح ::  نویسنده : منتظر

شخصی از امام صادق (ع) پرسید:

بین دو حاکم در تردیدم چه کنم؟

امام فرمودند: عادل، صادق، فقیه و با تقواترین را انتخاب کن.

اگربه تشخیص نرسیدم؟

امام فرمودند: ببین افراد متدین به کدام مایلند.

اگر نفهمیدم؟

امام فرمودند:

بنگر مخالفان آیین ما کدام رابیشتر می پسندند،

او را کنار بگذارو ببین کدام بیشتر آن ها را خشمگین می کند او را برگزین.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 94 بهمن 21 :: 8:2 عصر ::  نویسنده : منتظر

 

با اینکه می دانم هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست

 

و برای هر امری اراده و تدبیری از توست...

 

اصلا با اینکه خودم،

 

خودم و تمام آنچه به من مربوط است را قبلا سپرده ام به همان اراده و تدبیرت...

 

باز، وقتش که می رسد، دلم سخت رضایت می دهد به رضایتت....

 

مرحمت همیشگی تو کاری کرده که رابطه مان رفاقتی است ،

 

و من یادم می رود بنده و عبدی هستم

 

که گاهی باید بی چون و چرا تسلیم تصمیمت باشم...

 


پ.ن:

نگاهم به آسمان است

خدای آبی من عنایتی...




موضوع مطلب :


شنبه 94 بهمن 3 :: 9:41 صبح ::  نویسنده : منتظر




موضوع مطلب :


سه شنبه 94 دی 15 :: 9:31 صبح ::  نویسنده : منتظر
1   2   >